🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی 🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی وسط تظاهرات، کنار ماشین صوت ایستاده بودم، توی لاک خودم بودم و داشتم فکر میکردم حاج قاسم هم رفت که یکی دستم را گرفت! یادم نمیآمد دوره ابتدایی همکلاس بودیم یا متوسطه .احوالی پرسید. نه او حال و احوال داشت، نه من! هر دو گرفته بودیم و بیحال. با بغض گفت: «جواد! سی و شش هفت سال از عمرم رفته. تا حالا برای احدالناسی گریه نکردهام، اصلا برای هیچچیز و هیچکس گریهام در نیامده، گاهگداری توی محرمها و عاشورا، اگر روضه خیلی سوزناک بوده، یکی دو قطره اشکم آمده! به جان خودت از صبح که خبر سردار را شنیدهام، گریه امانم نداده. خودم هم ماندهام در این کارم» گفت و سرش را انداخت پایین و باز شروع کرد به اشک ریختن. ✍ جواد شمسآبادی کارمند سازمان تأمین اجتماعی برگی از کتاب «#سردار_سربدارها» #ایام_الله کپی کردن اشتراک گذاری برچسب ها: ایام الله سردار سربدارها مطالب مرتبط: 🔺خاطرات مردم اهواز از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی 🔺خاطرات مردم شیراز از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی 🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی 🔺خاطرات مردم سیستان و بلوچستان از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی 🔺خاطرات مردم سبزوار از ایام شهادت حاج قاسم سلیمانی دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت Δ این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.