اوایل محرم سال۹۴ به سوریه رفت.

اوایل محرم سال۹۴ به سوریه رفت.
یک شال عزا داشت که از ۱۲سالگی همراهش بود اما با خود به سوریه نبرد؛
خواست به هیئت امامزاده علی‌اکبر ببرم و به یادش باشم گفت به این شال احتیاج دارد..
فکر می کردیم تا اربعین بر می گردد. به من گفت "امسال محرم زیر علم حضرت زینب(س) سینه می زنم ولی به اربعینش نمی رسم".
در ذهنم این بود تا اربعین بر می گردد که باهم به پیاده روی اربعین برویم می گفت شما از ایران بروید من از این طرف خودم می‌آیم و زمانی که این حرف محمدرضا را به همسرم گفتم همسرم گفت ممکن نیست و منظورش چیز دیگری بوده است..

-مادر شهید 🕊
#شهیـد_محمدرضا_دهقان‌امیری  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.