‍ اینستاگرام

#اینستاگرام

🔺آن‌ دست‌نوشته‌های حاجی را یادتان هست که نوشته بود "من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشد تا نکند در غفلت من آن طفل بی‌پناه را سر ببرند… برای آن طفل وحشت‌زده بی‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه‌به‌سینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است… چه کنم برای آن دختر بی‌پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز… که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است…"

حاجی و نیروهایش در این سال‌ها چنین صحنه‌هایی را دیده بودند که خواب از چشمان‌شان ربوده شده بود و شب و روز در سوریه و عراق برای دفاع از مظلوم نبرد می‌کردند؛ و برایشان کرد و عرب، مسیحی و شیعه و سنی فرقی نداشت… از همه آنها دفاع کردند… آن هم در شرایطی که وقتی آن جماعتی که روزی وعده آزادی بیشتر و زندگی بهتر به مردم داده بودند، اندکی قدرت یافتند به هیچ کس رحم نکردند…

این برشی است از مستند A157؛ داستان دختران کردی که داستانی وحشتناک را تجربه کردند… تنها یک داستان از آن همه داستانی که بر مردم سوریه در این سال‌ها گذشت… آنها که امروز در بعضی از شهرهای ایران جسارت می‌کنند و لباس زنان را سر دست می‌گیرند و رجز می‌خوانند، فردا به کمتر از چنین جنایت‌هایی رضایت نخواهند داد… بستگی دارد که ما ملتی هستیم که از اتفاقات مشابه در منطقه خودمان درس بگیریم یا نه…

📥 مشاهده پست

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.