طبق برنامه قرار بود بعد از مراسم عزاداری سخنرانی کنم. هنگامی که پشت تریبون قرار گرفتم با ده‌ها دوربین تلویزیونی با نورافکن های قوی روبرو شدم. گرما فوق العاده طاقت فرسا بود، بویژه اینکه نورافکن ها گرمای زیادی تولید میکردند و به چشم انسان آسیب میرساندند مخصوصاً برای من که از عینک استفاده میکردم، خیلی دشوار بود. لحظاتی بعد از شروع سخنرانی احساس کردم چیزی نمی‌بینم. از شدت گرما عرق از سرو صورتم سرازیر شده بود و شیشه های عینکم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز کنم و دستمال کاغذی بردارم و عرق روی چشم و صورتم و دست کم شیشه های عینکم را تمیز کنم. اما در یک لحظه به ذهنم رسید که برخی از رسانه ها هویت بیگانه دارند و ممکن است برنامه تولیدی خود را به اسراییل بفروشند و همه گمان کنند که من برای فرزندم گریه می‌کنم. بنابراین ترجیح دادم صورتم خیس بماند، ولی به دست دشمن بهانه ندهم که بگوید پدر داغدیده، پشت تریبون ایستاده بود و برای جوان ارشد خویش گریه می‌کرد و در عین حال دیگران را به شهادت فرا می‌خواند. من یکی از خانواده‌های شهدا بیش نیستم.»

طبق برنامه قرار بود بعد از مراسم عزاداری سخنرانی کنم. هنگامی که پشت تریبون قرار گرفتم با ده‌ها دوربین تلویزیونی با نورافکن های قوی روبرو شدم. گرما فوق العاده طاقت فرسا بود، ...