(🧅🥘) ماوقتی در جلسات دوره میرفتیم به ما شام میدادند بابکی… (🧅🥘) ماوقتی در جلسات دوره میرفتیم به ما شام میدادند بابکیکم از پیازبدش میومد و بیشتر اوقات هم غذا آبگوشتبود. دور هم که مینشستیم غذا میخوردیم بابک میگفت:به من پیاز ندین، من پیاز نمیخورم ، دهنم بو میگیره یکم رو پیازحساس بود… جالب اینجاست، مدام بچه ها پیازمیخوردند میرفتن جلوش میگفتن:پیاز-پیاز بابک هم میگفتنکنین دیگه ماهم اذیتش میکردیم …خدا مارو ببخش… #روایدوستشهید #شهیـدبابـکنـوریهـریـس کپی کردن اشتراک گذاری برچسب ها: روای شهیـدبابـک مدافعان حرم مطالب مرتبط: این روزها مُــدام هربار کارم زار شد، گفتم علی موسی الرضا "تو اهلِ آسمان بودی" در این نجواهای عاشقانه ات با معشوق ، دلنوشتهی یکی از دوستان شهید جهاد مغنیه: دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت Δ این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.