دو هفته بعد از شهادت جهاد ، خواب دیدم آمده پیشم مثل زمانی که هنوز زنده بود دو هفته بعد از شهادت جهاد ، خواب دیدم آمده پیشم مثل زمانی که هنوز زنده بود گفتم: جهاد! عزیز دلم چرا انقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم و جهاد گفت:« بازرسی ها طول کشید برای همین دیر آمدم یادم نبود شهید شده ، فکر کردم بازرسی های سوریه را میگوید، گفتم:« مگر تو از بازرسی رد میشی؟ گفت:« آره بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادیم. با تعجب گفتم:« بازرسی چی؟» گفت:« بازرسی نماز. بیشتر از همه چیز از نماز صبح سوال میشود وقت نماز صبح تازه یادم آمد که جهاد شهید شده، پرسیدم حساب_قبر چی؟ گفت:« شهدا حساب قبر ندارند ، حسابی در کار نیست ، ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم.. به روایت مادر بزرگ جهاد #داداشمونوبیشتربشناسیـم کپی کردن اشتراک گذاری برچسب ها: داداشمونوبیشتربشناسیـم مدافعان حرم مطالب مرتبط: این روزها مُــدام هربار کارم زار شد، گفتم علی موسی الرضا "تو اهلِ آسمان بودی" در این نجواهای عاشقانه ات با معشوق ، دلنوشتهی یکی از دوستان شهید جهاد مغنیه: دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت Δ این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.