دخترم خیلی خسته‌ام.

دخترم خیلی خسته‌ام.
سی سال است که نخوابیده‌ام،
اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمانِ خود
نمک می‌ریزم که پلک‌هایم جرأت بر هم آمدن
نداشته باشد تا نکند در غفلت من
آن طفل بی‌پناه را سر ببرند.
وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی،
نرجس است، زینب است و آن نوجوان و
جوان در مسلخ خوابانده که در حال
سربریده شدن است حسینم و رضایم است
از من چه توقعی دارید..؟!
نظاره‌گر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم..؟!
نه من نمی‌توانم این‌گونه زندگی بکنم..:)

#شهید_حاج‌قاسم‌سلیمانی  

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.