سال ۵۹، خانوادگی رفته بودیم حج، شیخ راغب حرب هم با ما بود، داشتم دعا می خواندم که شیخ راغب حرب با عجله آمد و از من… سال ۵۹، خانوادگی رفته بودیم حج، شیخ راغب حرب هم با ما بود، داشتم دعا می خواندم که شیخ راغب حرب با عجله آمد و از من خواست سریع روی پا بایستم . من هم با تعجب همین کار را کردم ، دیدم آمد و زمین آنجا را کند و تعدادی اعلامیه پنهان کرد بعد هم گفت که سرجایم بنشینم. همان لحظات بود که شرطه ها آمدند داخل برای بازرسی. دنبال چیزی میگشتند، پیدا نکردند و دست از پا دراز تر برگشتند. وقتی رفتند ، شیخ راغب حرب به من گفت:« دست گل عماد شماست!» #ابــوجـهـاد کپی کردن اشتراک گذاری برچسب ها: ابــوجـهـاد مدافعان حرم مطالب مرتبط: این روزها مُــدام هربار کارم زار شد، گفتم علی موسی الرضا "تو اهلِ آسمان بودی" در این نجواهای عاشقانه ات با معشوق ، دلنوشتهی یکی از دوستان شهید جهاد مغنیه: دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت Δ این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.