《🌸☁️》 جور دیگری شده بود دوستانش می گفتند وقتی آهنگی می گ… 《🌸☁️》 جور دیگری شده بود دوستانش می گفتند وقتی آهنگی می گذاشتیم اعصابمان را خورد میکرد نمی گذاشت آهنگ گوش کنیم. در مرخصی هایی که برمی گشت بیشتر وقتش را در هیئت بود. آخرین تماسشچند روز قبل از عملیات بصری الحریر بود. روز ولادت حضرت زهرا(س) زنگ زده بود تا روز مادر را تبریک بگوید. همه خانواده دورهم جمع بودیم که زنگ زد. با همه صحبت کرد و گفت که جایتان خالیست. گفتم رفتی زیارت حضرت زینب(س) من را هم دعا کن. گفت: مادر فردا عروسی داریم دعا کن. همان روز پسر بزرگم تصادف کرد مصطفی خبر نداشت احتمال میدادم که خبر به گوشش برسد و چند روز بعد تماس بگیرد. ولی تماس نگرفت و این آخرین تماس مصطفی بود. #روایمـادرشهیـد #شهیـدسیـدمصطفـیمـوسـوی کپی کردن اشتراک گذاری برچسب ها: روای شهیـدسیـدمصطفـی مدافعان حرم مطالب مرتبط: این روزها مُــدام هربار کارم زار شد، گفتم علی موسی الرضا "تو اهلِ آسمان بودی" در این نجواهای عاشقانه ات با معشوق ، دلنوشتهی یکی از دوستان شهید جهاد مغنیه: دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *دیدگاه * نام * ایمیل * وب سایت Δ این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش میشوند.